جــــــمعه هـای بـــی تو
جــــــمعه هـای بـــی تو
جــــــمعه هـای بـــی تو
این روزها که شیعه کشی رخ نموده است شاید نوید آمدنت را دلالت است آقا! شکایت دلمان را کجا بریم "عجّل علی ظهور" شما اوج حاجت است کوفی شده زمانه و هیچ اعتماد نیست حتی به حرف ما که دعامان شهادت است... آقا به خاطر دل زینب ظهور کن... در سوریه حضور حرامی جسارت است آقا قبول! منتظرانت کجا و من وقتی تمام زندگی ام غرق حسرت است اینجا به بغض های حسن خیره مانده ام... در کوچه ای که مادرتان بی حمایت است... قصدم گریز نیست به صحرای کربلا... آنجا که ناله ی همگان وا مصیبت است..
جــــــمعه هـای بـــی تو
دلم به ” مستحبی ” خوش است که جوابش ” واجب ” است
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه...
جــــــمعه هـای بـــی تو
جــــــمعه هــای بی تــــو
جــــــمعه هــای بی تــــو
با رؤیای لحظه آمدنت، خیابان های انتظار را قدم می زنم.. چشم های خسته ام..
درد سالیان دراز سکوتت را و سالیان سرد نیامدنت را در این کوچه های مه آلود می گرید..
هفته ها می روند و می آیند و من در ثانیه ثانیه جمعه ها تحلیل می روم.
جمعه ها می روند و می آیند و انتظار، ققنوسی است که آتش خاکسترش را خاموشی نیست...
جــــــمعه هــای بی تــــو